روزی روزگاری دوبازرگان شامی یک منزلی مدینه از تشنگی داشتند تلف میشدند وقتی ملایکه ی رخ پوشیده بهشان آب رساندند یکیشان که از همه نیکو جمال تر بود به سخن در آمد که من غلام حسین بن علی هستم.بازرگان شامی به خاطر عشق ش به داشتن چیزهای ناب. رفت به نزد حسین بن علی و با هزارهزار دینار خواستار غلام او شد. و در شرم و امتناعی که توی چهره حسین دید رنجش شیرین معشوقی از عاشقش را دید اما توی  تفسیرش درماند به قدری که رهگذری کنارش کشید و گفت آن کس که خواهنده ی اویی ابالفضل العباس است برادری که همیشه خودش را غلام برادرش میداند. این نمیدانم چه بود آنقدری بود که مشغولم کرد همانطوری که رمانهای واقعی و در زندگی تنیده مشغولم می کنند. این است آن معرفتی که بعد از یک عمر حسین حسین کردن هنوز هنوز تشنه اش هستیم. تشنه در حد مرگ.جای مطهریها خالی است تا گریبان این رمان با شکوه را از دست نماد پردازیهای بت گنانه از دست تاویلهای مرده و منجمد از دست عزاداریهای جامانده پشت حجابهای ظلمت برهاند. درد داشت که هنوز توی پارک دانشجو برای قاسم حجله بسته بودند هنوز حرفهای نه نه قمری هیچ در هیچ…ای وای دردش فریاد می خواهد. اگر غربت امام به پایان رسیده بود زمین،از امام زمان در حجاب نبود …حالا که،این غربت هست، انقدر که زمین و زمان را می شود چاک داد از شدتش  اینقدر که نامه حسن به حسین که سفارش قاسم را تویش کرده بود هنوز طنین دارد هنوز من الغریب الی الغریب حرفها و نامه ها رد و بدل می شود و ما در حجاب مانده های ظلمات مدرنیسم وسط پارک پاتوق قوم لوط کار بهتری نداریم که یک نامزد نر برای قاسم درست کنیم ‌و سوزم سوز وای از جدایی سر بدهیم واین غم خفه مان

نکند که عجب وضعی پیش آمد برای امام که هر چه در روزگار داشت را نصف روز بیشتر نتوانست جلوی روزگار جولان بدهد با آن همه صبر وتدریجی که در کار میدان فرستادن عناصر وجودی انقلابش داشت. چرا آدم این همه را نخواند و در کلاس پیش دبستانی این شبیه در کردنهای بچه گانه بماند؟ آه  که اگر سواد داشتیم در تاریخ خیلی می خواندیم. سواد که هیچ اگر چشم داشتیم در این رمان عظیم در این کتاب الله قویم می خواندیم که غربت ادامه دارد و آن وقت پای این سفره لقمه ها را درشت تر برمیداشتیم برای ساعت تغذیه نسلهای طفلکی بعدی هم بر میداشتیم. یا حسین جمال خودت را عشق است کاسه ما را تا صدسال دیگر خودت پر شراب کن. ما با غم تو به کجاها که میخواهیم برسیم. ما با غم تو به آن دولت کریمه ای میخواهیم برسیم که سرانجام تو و لبخندت آنجا نشسته اید وه که چه ها می کنید. ما را برسان لقمه برای صد سال دیگر

 

آوردگاه اندیشه و عمل

من ‌ الغریب الی الغریب

حسین ,الغریب ,غربت ,ها ,غم ,قاسم ,و در ,از دست ,الغریب الی ,الی الغریب ,در حجاب

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Things that stop you dreaming کلینیک فیزیوتراپی آفتاب سمنان وبسایت رسمی سبک چاچوان ووشو جمهوری اسلامی ایران تاسیسات ساختمان آموزش و راهکارهای آن کاوش در علوم روز و فناوری های جدید علی‌آباد فریاد خاموش پاورلاین Immortal Insomnia وی ور فیلم و موزیک های رایگان